معنی اداره ای در دادگستری

حل جدول

اداره ای در دادگستری

دادسرا


دادگستری

عدلیه، دادگاه

عدلیه

لغت نامه دهخدا

دادگستری

دادگستری. [گ ُ ت َ] (حامص مرکب) عمل دادگستر، عدل. دادگری:
بقد و چهره هرآنکس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند.
حافظ.

دادگستری. [گ ُ ت َ] (اِ مرکب) عدلیه. (وزارت...)، وزارت عدلیه. دستگاه قضایی کشور. رجوع به عدلیه شود.


اداره

اداره. [اِ رَ / رِ] (از ع، اِ) قسمتی از وزارتخانه. هر وزارتخانه به چند اداره و هر اداره به چند دائره منشعب شود. ج، اِدارات.
- اداره ٔمحاسبات. رجوع به محاسبات شود.
- اداره ٔ مدعی العمومی ابتدائی. رجوع به دادسرا شود.
- اداره ٔ مدعی العمومی استیناف.
- اداره ٔممیزی. رجوع به ممیزی شود.

فرهنگ معین

دادگستری

(~.) (اِمر.) وزارتخانه یا اداره ای که به امور حقوقی و جزایی رسیدگی می کند.

فرهنگ فارسی هوشیار

دادگستری

‎ عمل دادگستر، (اسم) وزارتخانه یا اداره ای که به دعاوی حقوقی و جزائی رسیدگی کند و داد مردم دهد.

مترادف و متضاد زبان فارسی

دادگستری

عدالت، دادگاه، عدلیه، محکمه

فارسی به عربی

دادگستری

عداله


اداره

اداره، عملیه، قیاده، کدمه، مکتب، إدارَه

فرهنگ عمید

دادگستری

(حقوق) وزارتخانه یا اداره‌ای که به امور حقوقی و جزایی مردم رسیدگی می‌کند، عدلیه،
(حاصل مصدر) [قدیمی] عمل دادگستر، ترویج عدل‌وداد میان مردم،


اداره

نهادی دولتی برای انجام کارها و وظایف مشخص که یک رئیس و چند دایره و شعبه دارد و تابع یک وزارتخانه است،
(اسم مصدر) گرداندن امور، مدیریت: ادارهٴ زندگی،
* اداره شدن: (مصدر لازم) انجام شدن،
* اداره کردن: (مصدر متعدی) گرداندن امور، مدیریت،

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ فارسی آزاد

اداره

اِدارَه، (اَدارَ، یُدِیْرُ) گردانیدن، دَور گردانیدن، اداره کردن،

معادل ابجد

اداره ای در دادگستری

1125

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری